شیعیان و عرفان شیعه

« علوم و معارف ناب و نورانی شیعه و احکام شرعی»

شیعیان و عرفان شیعه

« علوم و معارف ناب و نورانی شیعه و احکام شرعی»

شیعیان و عرفان شیعه

وبلاگی در:
*** معرفی عرفان شیعه ***
1- دفاع از حقانیت مذهب حقه ی شیعه
2-بیان مسائل اعتقادی شیعه
3-احکام و مسائل شرعی شیعه
4-تاریخ تحلیلی اسلام
5-مسائل اخلاقی و عرفان صحیح
6-احوال و آثار علماء و بزرگان شیعه

آدرس قبلی در بلاگفا:
www.shiaian.blogfa.com

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ مرداد ۰۱، ۱۵:۳۸ - ناشناس
    سلام

شنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۷، ۰۵:۲۷ ق.ظ

۰

بسم الله الرحمن الرحیم

و صل ا... علی محمد و آل محمد. و لعنة ا.. علی اعدائهم اجمعین. نستعین بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم.اللهم وفقنا بما تحب و ترضاه. اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد.و آخر تابع له علی ذالک. اللهم العن العصابة التی  جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله. اللهم العنهم جمیعا.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ * الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ * إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ * اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ *صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ *.

همانطور که در اوایل جلسات عرض شده بود که بحث ها بیشتر بصورت عملی و سیری است که انسان نتایج و برکات عمل خودش و سیرش را در وجودش احساس کند و اینها یافتنی هستند و توضیحی، نوشتاری، گفتاری و شنیداری نیستند و بنا بر این بود که در جلسه  سؤالاتی که برای عزیزان در مسیر عملی و سیری ایجاد میشوند و جنبه مشترک و عمومی دارند بحث شوند. حالا جلسات بخاطر ماه مبارک رمضان تعطیل شد و دوباره شروع شد برای یادآوری و تذکر بعضی نکات، پاره ای از مطالب بحث می شود و اما ادامه جلسات همان بیشتر تاکید و توجه در جنبه های عملی است. یکی از عواملی که مؤثر است تا انسان در مسیر عملی توفیقات بیشتری پیدا کند، همان داشتن انگیزه و شناخت و عمق بینش بر اهمیتِ این راه است. خوب هرچه ما متوجه شویم این راهی که می رویم ضرورت دارد و ناچاریم و اختیاری از خودمان نداریم چه بخواهیم و چه نخواهیم، راه , راه رفتنی است. کل نظام هستی این راه را می رود هر موجودی به تناسب وضعیت وجودی خودش، در کیفیت پیمودن این راه متفاوت است اما همه این راه را می پیمایند و (( انا لله و ان الیه راجعون )) مصداق این آیه در حرکت کل نظام هستی ست. خوب این درکِ اهمیتِ این راه در انسان اراده ایجاد می کند، در انسان توان مضاعف ایجاد می کند. تا اینکه فکر کند در اختیار خودش است و اگر بخواهد می رود و اگر نخواهد نمی رود. فرق است بین این و آن

 مثال عرض کرده بودیم؛ دست یک نفر کلا سوخته است و پانسمانش کرده اند و در بیمارستان بستری است و حال یک نفر به حال او دلسوزی می کند و می گوید: این آب مقطر و این روغن و این وسایل در اختیار تو؛ خودت به تدریج شروع کن به کندن این پانسمان. دو ساعت فرصتی که داری تا بهیار بیاید با اختیاری که داری خودت به آرامی پانسمان را از دستت باز کن. اما اگر وسایل را بگیری و بگذاری کنار که من نمی خواهم و این وسایل را می خواهم چکار. ولی  این پانسمان روی زخم ماندنی نیست و بالاخره باید باز شود. خوب بعد از دو ساعت بهیار می آید و خودش در عرض یک دقیقه با خشونت می کند و از عذابش چه بسا حتی رگهایش فلج شود، ولی برای او مهم نیست و مخصوصا یک فرد عقده ای که از دست تو شاکی بوده و کدورت هم داشته باشد دیگر اصلا بحالش فرقی نمیکند. در پی عواقب آن یک عمر در عذاب بمان. این آن وقت بود که این پانسمان ماندنی بود و بگذار تا آخر عمر روی زخم بماند. ولی بالاخره باید کنده شود. این چیزی نیست که بگوییم در اختیار خودمان است جبراً باید کنده شود . بهر حال من باید از این عالم جدا شوم. مانند پانسمان باید از این دنیا جدا شوم. این بدن، این وضع و اوضاع این علاقه ها , این ارتباطات و دلبستگی ها اینطور نیست که در اختیار خودمان باشد. بگیم آقا من حوصله ندارم فعلا بماند هنوز تصمیم نگرفته ام. باید کارهایم را تمام کنم بعدا تصمیم بگیرم. حالا از فلان زمان شروع میکنم. اینطور نیست. جبر است ، حتمی است و چاره ای از آن نیست. حال به ما می گویند که آقا بیا این از وسایل و برنامه ها خودت به تدریج اینرا شروع کن بکن. این علاقه ها را مرحله به مرحله بکن , هم بما دارو را می دهند و هم تغذیه اش را می دهند و هم تقویت میکنند و چون کندن آن عذاب دارد مرهمی هم می دهند. و بالاخره هنگام رسیدن جناب عزرائیل می گوید جناب بهیار پانسمان را باز کرده ام حالا بیا مداوایش کن خوب در این دو ساعت وقت، ظاهرا برای عذاب های جزئی و ریز با اختیار خودم و آرام آرام صبر نمی کنم، به اندازه دو ساعت ضرب در صد ها برابر در این یک دقیقه ظاهرا عمق و شدت عذاب ای بسا حتی بزند رگها را هم پاره کرده و فلج کند و یک عمر عذاب. اگر دو ساعت را تحمل نکنم باید معادلش اینرا تحمل کنم. این چیزی نیست که بگویم در اختیار خودم است و خودم می دانم. در این دو، سه یا پنج روزی که جناب عزرائیل طبق روایات و آیات، آنجا که ما را از این عالم می کند و جدا می کند که ظاهراً دو، سه، پنج یا ده روز طول می کشد، اگر من هزار سال در این عالم عمر می کردم و به تدریج شروع می کردم آن زحمت را آرام آرام تحمل می کردم، ای بسا دردش از آن هم بیشتر است. ظاهراً  زمانش کم است، عمق عذابش قابل مقایسه نیست. بنابراین اندیشه و بینش و نگرش اهمیت این راه که می رویم هرچه عمیقتر شود، در انسان حرکت ایجاد می کند، در انسان انرژی ایجاد می کند، انگیزه ایجاد می کند و برای انسان در مقابل زحمات و سختی های مختصر این راه تحمل ایجاد می کند. این خیلی مهم است. پس یکی از عوامل موفقیت در راه تربیت نفس این است که ما  در این باره بینش و نگرش مان را بر حیاتی و ضروری بودن این راه دائم عمق بدهیم. در جزوه که خدمت عزیزان عرض می شود  در این راستاست که بنا بر این بود عزیزان که  مطالعه نموده اند، اگر سوالی از جزوه داشتند، مطرح نمایند و روی آنها بحث شود تا مطالب بیشتر روشن شود. این یک مطلب است.

دومین مطلب از عواملی که برای انسان در این راه خیلی مفید است و در پیشرفتش خیلی مفید است، رفیق است. که دراین باره در روایات مطالب خیلی جالبی هست که خلاصه اش این است که سعی ما این باشد که با اهل غفلت همنشین نباشیم، نه اهل گناه، نه اهل فساد بلکه با اهل غفلت. همان مقدار که هم نشین می شویم همان مقدار این راه را سخت تر خواهد کرد. مشکل این راه را برای ما سنگین تر خواهد کرد. البته مقام ناچاری بحث دیگری است این را بارها عرض کرده ایم در مقام ناچاری و اضطرار چون قلباً میلی نداریم با این فرد هم نشین , همکار و همصحبت شوم حتی با فرد گناهکار، در این جا چون قلباً به خدا پناه می بریم از شر آن فرد، اولا چون ناچاریم و از درون ناراحتیم، خدا کمک می کند آثارش را از درون دفع کنیم و روحمان به راه غفلت جذب نمی شود. ثانیا از ته دل از خدا کمک می خواهیم و خدا هم به انسان کمک می کند. آن مقداری که ناچاریم. بقیه که در اختیار خودمان است حتی به اندازه یک دقیقه همراه شدن، یک دقیقه هم نشینی این دیگر مضر است. و نقطه مقابلش خیلی مفید است. با اهل آخرت هم نشین شویم، افت و خیز کنیم، هم صحبت شویم که این برکات و آثار زیادی دارد. و از اثرات وضعی با اهل آخرت بودن این است که شیطان را به احترام و اثر وضعی اهل آخرت از آن مکان و فضا دور میکند  ، شیطان نمی تواند به آن فضا نزدیک شود. و انسان از شیطان دور است. حتی آثار این دوری شیطان از انسان تا یک مدت باقی می ماند. و لذا بغضی افرادی که به بعضی گناهان اعتیاد پیدا کرده اند و زحمت زیادی میکشد تا برطرف کند ولی نمیشود، راه های مختلفی که بزرگان فرموده اند که چکار کنیم که از اعتیاد به این گناهان رها شویم، یکی از این راه ها همین است.( هم نشینی با  اهل آخرت). انسان روزی یک ربع، ده دقیقه با چنین فردی هم نشین شود. از آن فضایی که شیطان از آن قطعا دور خواهد ماند، می بینی آثارش 24 ساعت ما را تضمین کرده است. دیگر شیطان در این اطراف نیست. وقتی غامل اصلی این اعتیاد به گناه کم کم قطع می شود خود بخود این گناه از انسان رفع می شود. در هر حال این خیلی در پیشرفت انسان در این راه و توفیق الهی در رسیدنِ به آن مؤثر است. البته رفیقی که اهل آخرت باشد خوب معلوم است که اگر انسان افرادی داشته باشد که خودش یا اطرافیانش باهم بنشینند و در یک سری ادعیه، آیات، روایات، زندگی بزرگان باهم مذاکره کنند و اگر هیچکدام از این ها میسر نشد حداقل خود انس با اهل بیت (علیهم السلام)، کلمات آن بزرگواران خود انس با قرآن خودش یک هم نشین نورانی است.

سومین عاملی که خیلی در این راه برای پیشرفت انسان فوق العاده مؤثر و اثرش خیلی عمیق و کار ساز است، این حقیقت است که انسان با همه وجود این را به خوبی درک کند که من با توان خود نمی توانم این راه را طی کنم. به خودش اعتماد نکند. که مثلا از فردا تصمیم گرفته ام که دیگر گناه نکنم،تصمیم گرفته ام از فردا برنامه ها را به خوبی انجام بدم، تصمیم گرفته ام از هفته بعد دیگر این کار را انجام ندهم. تا زمانی که این دیدگاه را دارد به جایی نمی رسد. خدای تعالی دائم او را می کوبد تا بالاخره به خودش بیاید و ملتفت شود که ای بنده با توان خود هر کاری انجام می دهی کار را خراب تر هم می کنی. فقط باید فضل، عنایت و هدایت خداوند و توفیقش نصیب انسان شود. توفیقی که گفته اند، از طرف خداوند، متاسفانه بعضا بطور صحیح معنا نمی شود، مثلا به آن نوعی  معنای جبری می دهند. یعنی خداوند متعال به فلانی توفیق داد تا فلان کارها را بتواند انجام دهد به من که توفیق نداده است. توفیق را از من  سلب کرده که من نمی توانم انجام بدم. نه این طور جبری نیست. برداشت از توفیق به این شکل نیست . توفیق وضعیتی این چنین دارد که :

انسان سالک و انسان اهل تربیت نفس و انسانی که میخواهد در راه بندگی قدم بردارد، در انجام آن کار، در طی آن مسیر , با همه وجود عشق , آرزو , هدف و خواسته باطنی حقیقی دارد و در آن راه آخرین توانش را بکار می بندد. اینجا خدای متعال به کمک این فرد می شتابد و بر وفق موافقت سه وضعیت هماهنگ میشود.

اول: اینکه او در مسیر الهی آرزو ، جدیت و سعی و کوشش اش این است .

دوم : اینکه به توان خودش اصلا اعتماد ندارد و از خدا میخواهد.

سوم : اینکه خدای متعال به او کمک خواهد کرد. این همان توفیق الهیست که نصیب او می شود. مثالی عرض کنیم تا مطلب روشن تر شود.

مثلا فردی بی خیال و بی اعتنا انتظار دارد که خدای متعال به او توفیق دهد تا نماز شب بخواند. خوب وقتی که خودش حرکت نکرده است، فعال نشده است و در آن راستا برنامه هایش را بکار نیانداخته , طبیعی است که از تاییدات الهی محروم است. در توفیق برویش بسته است. فردی هم هست که تمام عشق و علاقه اش این است که نماز شب بخواند. و در این راستا نیز شرایط لازم را فراهم می کند. چیزی که لازم دارد به این آرزویش برساند را بطور جد پیگیری می کند. خوب نکته باریک این است که انسانها دو گونه اند : عده ای به اینها اعتماد دارد، به نماز شب علاقه دارد و تمام شرایط را فراهم کرده است تا برای نماز شب بیدار شود. عده ای هم با وجود انجام تمامی این ها، هیچ اعتنا و اطمینانی به اینها ندارد. توکل او به خداست. که اینجا خداوند چه عنایتی به او می کند. کسی که خدای تعالی به او عنایت خواهد کرد این همان توفیق الهی است. که اگر موفق شد به بیدار شدن، این توفیق الهی بود که شاملش شد. و اگر نتوانست بیدار شود بررسی می کنیم که چه مانعی در وجود من هست که توفیق الهی نصیب من نشد. در گروه اول اگر بیدار شد، با اعتماد خودش بدون توفیق الهی، این نماز شب نیست. این شیطان است که بصورت نماز شب استفاده می کند. چونکه به دنبالش عجب می آید و خود برتر بینی. شدت منیتی که به خودش اعتماد کرده بود که من بیدار شدم، من خواندم , من فلان کار را کردم، همان من ادامه یکی دیگر از دام های پیچیده و باریک شیطان است که با ما کار دارد. پس انسان سه یا چهار وضعیت پیدا می کند

اول اینکه اصلا فعالیتی انجام نمی دهد و عین خیالش هم نیست و می گوید اگر خدا توفیق دهد من بیدار میشوم. و نماز می خوانم. همه چیز با توفیق الهی است. با تلاش من که نیست. این گروه اول که از اصل باطل است. اصلا معنای توفیق به این ربطی ندارد.

دوم  اینکه تمام عشق و علاقه باطنیش رسیدن به آن است، در این راستا تمام شرایط را فراهم می کند، اما به خودش اعتماد دارد. و در ظاهر موفق هم شد. بدون توفیق الهی. این هم شیطان است. با او کار دارد. صورتاً موفق شد، در حالیکه شیطان با این صورت با او کار دارد که او را ببرد به یک قسمت های باریک و ناپیدای چاله ها و مشکلات.

سومین این است که فعالیت و عشق واقعی دارد به رسیدن به آن و تمام شرایط را بطور جد تا جاییکه از دستش بر می آید و هر چه در توان دارد انجام می دهد. و نتیجه هم حاصل می شود به اتکای الهی. منتظر است . انتظار، انتظار حقیقی است. مثل کشاورزی که در زمین دیم و کوهستانی گندم رو پاشیده است و حال می داند که نمی تواند اینجا را آبیاری کند و امکان آن را ندارد. حقیقتا با همه وجود از همه چیز منقطع است فقط منتظر است که هر وقت خدای متعال به آن آب دهد من هم از آن دانه برداشت خواهم کرد. و گرنه تموم شد رفت و زیان کردم. حقیقتا منقطع است. می داند که به اینجا آب نمی رسد و چه زمانی عنایت خدای متعال شامل شود. نه این طور است که گندم نپاشد و شخم نکند و بگوید خدای متعال خودش انجام می دهد. یا این جور است. نه این طور است که بپاشد و بگوید خوب .... . در یک وضعیت پا در هواست. در وضعیتی است که باید گندم بپاشد و باید شخم کند و باید این عشق و آرزو و جدیت این امر باشد مثلا نماز شب را عرض کردیم و هر امر دیگر. تهذیب، آشنایی با قرآن و معارف قرآن و هر راهی که می خواهد برود. حقیقتا عشق دارد و در این راستا زمینه های رسیدن به آن را حقیقتا و جدی پیگیر می شود. با این همه منقطع از این است که اینها ثمر بدهند این ها هیچ است. رحمت خداوند یعنی توفیقش و تاییدش یعنی اذنش چه زمانی صادر خواهد شد. این صورت همان توفیق است . این معنای توفیق است.

شکل چهارم این است که همه این ها انجام شد و حقیقتا انقطاع هم یافت و اعتماد به خود ندارد. فقط فضل خداوند. اما باز هم موفق نشد. اینجا باید دقت کرد که که عامل سلب توفیق چیست که چنین اجازه ای نمیدهد. آیا بر گردنم حق الناسی دارم؟ ایا گناهی انجام داده ام؟ بالاخره عامل آن چیست که سلب توفیق میکند و با وجود تمام شرایط خداوند تعالی باز هم اجازه نمی دهد

پس توفیق دارای یک معنای دقیق است. اینجور نیست که مثلا فلانی ؛ عکسش هم همینطور است چون انسان رابطه های حقیقی و باطنی دارد.کل حقایق باطنی اعمال و وضع انسان بر روی هم اثراتی دارند. همانطور که من این ها را انجام می دهم و بازهم توفیق نصیبم نمی شود و دنبال مانع توفیق هستم، تا به جای خود برگردد، عکسش هم همینطور است. امکان دارد در مورد امر الهی دیگر خیلی جدی و با پیگیری تمام شرایط با علاقه باطنی , با ایجاد زمینه های کامل رفته ام و از توفیق الهی بهره مند شده ام. این توفیق الهی اثر وضعیش این شده که من در عمل دیگر شرایط فراهم شود و من از توفیق الهی بهره مند شوم.

مثلا فرض بفرمایید در خانواده یک سری وظایفی که خدای متعال امر کرده بود، این ها با تمام شرایطش توفیقش نصیب شد به برکت این توفیق که من موفق شدم و عمل کردم اثرش این شد که خود به خود برای نماز شب بیدار شدم. این طور نیست که جبری حاکم باشد. فلانی اینقدر شرایط را فراهم کرد و با جدیت دنبال کرد ولی نماز صبحش هم قضا شد. این آقا دو نصف شب خوابیده ولی برای نماز شب هم بیدار شد. پس اینجا خدای متعال خودش میداند اینجا زمینه این توفیق من در توفیق دیگر اطاعت الهی فراهم شده , بطوری که اثر وضعی آن عمل اینجا آمده توفیقش را بروز داده. بنابراین در توفیق جبر به آن معنا نیست که بگوییم شما برو بخواب، اگر خداوند توفیق دهد می شود و اگر ندهد نمی شود. پس این چهار شکل اگر توجه شود، در شکل سوم جلب توفیق الهی با این شرایط در پیشرفت مسائل تربیت نفس خیلی مؤثر است. خوب در این راستاست که ما همیشه باید توسل به معصومین و اهل بیت (علیهم السلام) و اعتماد به حسن ظن به حضرت احدیت و احساس نیاز و درخواست توفیق و تایید الهی از ضروریات پیشرفت در این راه است. و با غفلت از این راه امکان ندارد انسان بتواند برود. لذا برای نورانیت جلسه از کلمات نورانی خود امام سجاد ( علیه السلام) در این مناجات چند سطری بخوانیم و ترجمه اش عرض شود که سخن را جمع کنیم.در مناجات مریدین:

بسم الله الرحمن الرحیم. سبحانک ما  اضیق الطرق علی من لم تکن  دلیله و ما اوضح الحق عند من هدیته سبیله. سبحانک : بعضی کلمات هستکه عرب آنها را در مقام تاکید یا تعجب زیاد و یا توجه بیشتر بیان می کنند. سبحانک. مطلب خیلی قابل دقت است. قابل توجه است. عظمت و اهمیت مطلب. سبحانک. خدایا تو پاک و منزهی. ما  اضیق چقدر تنگ و سخت و پیچیده است. طی این راه غیر ممکن است. الطرق راه هایی که در آن برای انسان راهنما نباشی. از طرف تو برای او دلیلی نباشد. با توان خود می خواهم حقایق قرآنی را بفهمم. معارف قرآنی را درک کنم با استعداد خودم. با پایه های علمی خودم. من ماشاء ا... دکترای معارف قرآن و معارف الهیات و فلسفه و نمی دانم عرفان دارم. مسئله فوق العاده دقیق است. این توجه است که  اینجا دخالت خواهد کرد. این توجه خیلی مهم است. چیزی نیست که بنشینیم سخنرانی کنیم، کتاب بخوانیم و فلان کار را انجام دهیم. همین طرز توجهی که دارم، این توجه باید حفظ شود. با این توجه باید شروع کنم. مسیر را طی میکنم طی کنم آنوقت این توفیق الهی است. اگر با آن توجه نرویم ولو صورتا پیشرفت کنیم، این توفیق الهی نیست شیطان است. مرا می برد در جایی دور به دره ای به زمین بزند که ازش خبری ندارم. این توجه که من الان می توانم کاری بکنم و می توانم نتیجه بگیرم. هر کاری که میکنم باید بدانم که با دلیل خداست وگرنه خیلی تنگ است. خیلی پیچیده و سخت است. و سختی هایی که در این راه پیش می اید این نیست که راه سخت است. برای من سخت میاید. این قابل دقت است. گاهی انسان فکر می کند که ترک گناه خیلی سخت است مخصوصا اگر انسان معتاد شود. گاهی فکر می کند که اطاعت از دستورات الهی خیلی سخت است. نه. بلکه برعکس است. مثالی عرض می کنیم تا مطلب روشن شود.

یک نفری که اصلا نمی داند ماشین یعنی چه. از یک روستای دور صحرایی برای اولین بار آمده. و فرض می کنیم که اصلا  ندیده است. ما هم بیاییم به این آقا بگوییم که اقا این را بردار بگذار آن طرف. می گوید این را که با 5 نفر هم نمی شود جابجا کرد. عجب شیء سنگین و عتیقه ایست. خوب هل بدید برود آن طرف. میبیند با 10 نفر هم نمی شود آن را جابجا کرد مخصوصا اگر در دنده هم باشد. حال این آقا برود به محل خودش. اگر بخواهد از ماشین صحبت کند، برداشت و تصورش از ماشین چیست؟ می گوید چیز خیلی سنگینی که حتی با 5 یا 6 نفر هم نمی شود آن را جابجا کرد. بعد از آنهیچ تصوری ندارد حال به آن آقا بگویی که آقا اینی که هست، چهل نفر هم سوار کرده بود و با سرعت عجیب با چهل نفر، مسیر یک شبانه روز تو را در دو ساعت طی کرد. چقدر تعجب می کند؟  می گوید محال است. فکر می کند که او را تمسخر میکنیم. چون برداشتش این است. نمی تواند غیر از آن را درک کند ، مطلب به آن سنگینی را به آین آسانی و با آن سرعت , قابل تصور نیست برای او. اما به یک راننده یا مکانیک یا مهندس اگر عکس این را بگویی جای تعجب دارد. چرا؟ میگوید این یک سری قوانین دارد. یک سری مکانیزم دارد. اگر درست کار کند، لازم نیست که هلش بدهید، این خودش چهل نفر را هم سوار می کند و خیلی راحت و سریع  جابجا می شود . تصور این فرد و آن فرد، این است که این به اصول این مسیر از آن دید نگاه می کند و آن فرد از این دیدگاه بیگانه است. پس این که به جوانان ما القا می کنند که آقا در این زمان دیگر نمی توان با گناه مقابله کرد. این ها القا هستند. القا های شیطانی. آقا جوان باشی و در دانشگاه هم باشی و در این اوضاع هم باشی و با این وضع پیچیده دشمن گناه هم نکنیم؟ آقا این معجزه است! اگر چنین فردی پیدا شود. آقا بعد از اعتیاد به گناه دیگر اصلا حاضر است بمیرد ولی باز هم آن گناه را انجام بدهد. آقا اطاعت الهی در این زمان دیگر کیمیاست. اگر پیدا شود یک کیمیا است. بزرگنمایی می کند و با القائات روانی عجیب پیاز داغش را زیاد میکند.

ما اضیق الطرق  . بله . خیلی سخت است. خیلی تنگ و پیچیده است طی این مسیر. اما اگر اصولی وارد شویم و مختصری با مسیرش آشنا شویم بعدش ما اوضح الحق . چقدر آشکار است. از آفتاب چقدر روشن تر است. چقدر هم شیرین است.چقدر جالب و جذاب است. همان آقایی که استفاده ازماشین را بلد نبود  همان دید را داشت حالا بیاییم و به او آموزش بدیم. اولین باری که کلاچ را گرفت ماشین به حرکت افتاد، یک حالی دارد. اولین لذتش اینست که آن بن بست در ذهنش شکست. این میگفت نمیشود این را تکان داد ببین حال چه می کند. شیرین تر از حرکت خود ماشین، و لذت بخش تر از آن ، برای اولین بار آن مانع به اصطلاح سنگین و محال شکست. اصلا این شکستن لذت دیگری دارد. می بیند شد چطور شد ؟ چه راحت. چه عجیب. لذت می برد. این آقا دیگر نمی خوابد و دست برنمی دارد و می خواهد ماشین براند. غذا هم نمی خورد که ماشین براند. شیرین تر از این نیست. و لذا اگر بخواهیم در جامعه ما معارف قرآنی و الهی را ترویج بدهیم و در برابر شیطنت های خطرناک ماهواره ای و القائات فلان و امثال نشر لذت های خیالی که دشمن به جوانان ما در عالم وهم تزریق می کند و راه را می بندد و سخت تر می کند. راهش فقط این است که ما راه های عملی و روان و قابل دسترسی را وقتی به جوان این را نشان دادیم و شروع کرد و یک ذره راه افتاد و جلو رفت میبیند به به چه شیرین است. هست الان از عزیزانی که خدا همه آنها را حفظ کند میبینی پدر و مادر و دایی و خواهر و برادر و همه اصرار دارند که بیا در ماهواره به فلان کثافاتنگاه کن , با همه قدرت درمقابل اینها میایستد که هیچ , جالب این است که همه جمع می شوند و او را مسخره می کنند. هر جور بلایی سرش می آورند. و با همه لذت و شیرینی با همه اینها مقابله می کند و در حالیکه تمام شرایط گناه برایش فراهم است. اما چون یک مقدار مسیر فرار از گناه و کنترل نفس را مختصرا مسیرش را رفته و لذتش را چشیده. بنابراین یکی از عوامل پیشرفت و موفقیت در مسیر سیر الی  الله و معرفت نفس، توجه به این حقیقت استکه ما با توان و علم خود نمی توانیم این راه را طی کنیم. اگر رفتیم شیطان بود که ما را برده ,حتما یا نمیتوانیم برویم و اگر رفتیم شیطان بود که ما را برده. دیگر راه سومی ندارد. اگر بخواهیم برویم باید حتما توجه به توفیقات الهی و تأییدات الهی و دلالت و هدایت الهی داشته باشیم. خیلی مطلب مهمی است. در تمام مسیر این توجه باید حفظ شود. همین که قطع شد. الهی وسلک بناسبلل الوصول الیک و سیرنا فی اقرب الطرق للوفود علیک  . خدایا من از تو می خواهم مرا سالک نمایی. ما را به راهی برسانی که ما را به تو وصل کند. جای تأسف است بعضی ها این مطالب را تهمت بزنند که حرفهای نعوذ بالله صوفی گرانه هست و فلان هست و بهمان. این ها کلمات امام سجاد (علیه السلام) است. خدایا از تو می خواهیم ما را سالک کنی. به چه؟ سبلل در کدام راه؟ الوصول الیک. که وصل کند (ما را) به تو. وسیر نا . ما را سیر دهی. تو سیر دهی. من نمی توانم بروم. من گل آلود ولجنی هستم, فی اقرب االطرق للوفود علیک. با نزدیک ترین راه وارد شدن به تو. راهی هست. اگر با راهش نرویم خواهیم گفت خیلی سخت است. خیلی مشکل است. آقا من خودم سر در نمی آورم، این خلق را چگونه برسانم؟ شیطان وارد مسئله میشود در حالیکه این راهی دارد. این راه را خدا به ما نشان داد و به مسیر افتادیم ، می بینیم چقدر. قرب علینا البعید و سهل علینا السعیر الشدید . خدایا آن چیزی که بعید است و اصلا ذهن و خیالات من آن را خیلی دور مینماید خیلی سخت نشان می دهد. خیلی شدید جلوه می دهد. خدایا تو خودت این مشکل را حل نما. این را به من خیلی نزدیک و خیلی سهل و آسان کن برایم. توجه همان و اثراتش همان. همین کلاچ را گرفتن همان و اتصال موتور و حرکت همان. خودت هم بشین ساکت، میخواهی بخواب یا چایی بخور یا شربت، آقای راننده میبرد. چه ساده چه شیرین مثل اینکه اهل بیت (علیهم السلام) با کشتیش می برد. تو هم آنجا راحتی. سخت ترینش سوار شدن به کشتی است. بعد از آن تمام شد دیگر، نه تنها اطاعت الهی سخت نیست ، بلکه هر کیفی میخواهی در کشتی بکن. اصلا یک قدم هم نخواهی گذاشت. ترا با سرعت میبرند . اگر دقت کنید خیلی زیباست. انسان در ماشین سوار می نشیند، می بیند همه در جایشان نشسته اند، ساکت و ساکن، اما در عین حال با چه سرعتی هم می رود. اصلا یک وضعیت خیلی زیباییست. بعد از سوار کشتی اهل بیت (علیهم السلام) شدن دیگر رها شدیم اینها که میگویند سخت و پیچیده است و اصلا نمی شود، محال است و عادت کرده ام وضع جامعه چنین است و محل کارم فلان است و خانواده ام چنان است، همه رفتند پی کارشان. در مناجات نکات خیلی جالبی هست که انشاء الله در فرصت بعدی. و صل الله علی محمد وآله الطاهرین.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۰/۱۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">