شیعیان و عرفان شیعه

« علوم و معارف ناب و نورانی شیعه و احکام شرعی»

شیعیان و عرفان شیعه

« علوم و معارف ناب و نورانی شیعه و احکام شرعی»

شیعیان و عرفان شیعه

وبلاگی در:
*** معرفی عرفان شیعه ***
1- دفاع از حقانیت مذهب حقه ی شیعه
2-بیان مسائل اعتقادی شیعه
3-احکام و مسائل شرعی شیعه
4-تاریخ تحلیلی اسلام
5-مسائل اخلاقی و عرفان صحیح
6-احوال و آثار علماء و بزرگان شیعه

آدرس قبلی در بلاگفا:
www.shiaian.blogfa.com

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ مرداد ۰۱، ۱۵:۳۸ - ناشناس
    سلام

يكشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۷، ۰۴:۴۳ ق.ظ

۰

علت بی حالی در عبادت

يكشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۷، ۰۴:۴۳ ق.ظ

بعد از اینکه امام سجاد(ع) ده مورد از علت های بی حالی در عبادات را ذکر می کند، درمان را هم ذکر می کند. برخورد خدا با ما به تبع کارهایی است که ما کرده ایم یعنی من کاری کرده ام که در رحمت خدا را به روی خودم بسته ام . پس خدا بواسطه ی اعمال خودمان با ما برخورد می کند.

حالا کسانی که دچار بی حالی در عبادت هستند مایوس و خسته نشوند.گاهی این بی حالی ها فایده ی بیشتری نسبت به خوشی ها وحال ها دارد .گاهی تنبیه های خدا فایده اش بیشتر است مثل تنبیه هایی که پدر و مادر برای بچه بکار می برند . وقتی لیلی ظرف مجنون را شکست ، مجنون خیلی خوشحال شد. اگر با دیگرانش بود لیلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی . گاهی تنبیه های خدا برای این است که ما به خودمان بیاییم و عیب های مان را در زندگی پیدا کنیم و دیگر اینکه جلوی غرور و عجب را بگیریم . پس وقتی بی حالی و بی توفیقی بوجود می آید اول باید خودمان را ببینیم و در خانه ی خدا بشکنیم و ادعای زیادی نداشته باشیم . بعد که شما عیب خودتان را دیدید، عفو خدا را هم ببینید . در قسمت دیگر امام می فرماید : خدایا وقتی خودم را می بینم عیب می بینم و مضطرب می شوم ولی وقتی تو را می بینم طمع به کرم تو دارم . بعد امام می فرماید: خدایا با همه ی بدی هایم از من بگذر مثل کسانی که قبلا از آنها گذشته ای زیرا صفت تو عفو است . مرحوم نراقی داستانی را نقل می کند : جوان چوپانی عاشق دختر پادشاهی شده بود و در عشق او می سوخت . مادر پسر به وزیر گفت که پسرم دارد از دست می رود. وزیر گفت ( من کاری می کنم که پادشاه دخترش را به پسر تو بدهد) که به پسرت بگو در فلان کوه مشغول نمازخواندن بشود .و وقتی من شاه را به آن کوه آوردم اعتنا نکند تا من اشاره کنم . وزیر در شهر شایعه کرد که یک جوان مستجاب الدعوة ای در فلان کوه عبادت می کند . این شایعه به گوش پادشاه رسید . پادشاه با وزیر به دیدن جوان رفتند . وزیر به جوان که در حال نماز بود اشاره ای کرد ولی جوان اعتنا نکرد. پادشاه رفت . وزیر برگشت و به جوان گفت که چرا به اشاره ی من توجه نکردی . جوان گفت که من نه تو و نه دختر پادشاه را می خواهم . من یک عبادت دروغی کردم و خدا پادشاه را به پای من انداخت، اگر من عبادت واقعی بکنم خدا چکار خواهد کرد .


حجت الاسلام عالی/منبع:سایت یا مجیر

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۲/۱۲
طاهر آذری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">